«هر گونه تقابل با مواضع رهبری خیانت است» (نمایشجمعه ابرکوه ـ 13فروردین)
«رهبری خیانت کار را به ما نشان دادهاند» (نمایش جمعه خلیلآباد ـ 13فروردین)
«دنیای فردا دنیای مذاکره است نه موشک، خیانت است» (نمایش جمعه ایجرود ـ 13فروردین)
هر گونه سخنی بر خلاف فرمایشات رهبری، قطعاً خیانت به نظام است (نمایش جمعه خمام ـ 13فروردین)
«چشم پوشی از نیروی دفاعی خیانت به کشور است» (نمایش جمعه اندیمشک ـ 13فروردین)
«افشای مواضع خیانتکارانه درباره توان دفاعی» (کریمیقدوسی، عضو مجلس ارتجاع - 13فروردین).
اینها گوشهیی از موج حملاتی است که پس از حرفهای 11فروردین خامنهای، رفسنجانی را هدف قرار داده است. ولیفقیه ارتجاع با اشاره به این حرف رفسنجانی که «دنیای فردا دنیای گفتمانهاست نه دنیای موشکها» گفته بود: «اینکه بعضیها بیایند بگویند «فردای دنیا، فردای مذاکره است، فردای موشک نیست»، این حرف اگر از روی ناآگاهی گفته شده باشد، خب ناآگاهی است، اگر از روی آگاهی گفته شده باشد، خیانت است».
این حمله بیسابقه به رفسنجانی و باند او با سخنرانی او در اولین روز سال در مشهد بسیار متفاوت بود. گر چه حرفهای این دو سخنرانی، ظاهراً با یکدیگر متناقض بود، اما در یک نگاه عمیقتر، مانند الاکلنگی است که در عین اینکه نمیتواند در حالت تعادل قرار بگیرد و هر بار یک طرف آن پایین و طرف دیگر بالاست، اما این عدم تعادل و این بالا پایین شدن، کارکرد یک دستگاه است.
در سخنرانی اول فروردین، چهره وامانده و بحرانزده خامنهای، یعنی کل نظام نمود پیدا کرد و در صحبتهای 11فروردین او، چهرهای ناشی از ماهیت تروریستی، جنگافروزانه و سرکوبگرانه نظام نمایان شد. علت تناقض هم به این موضوع برمیگردد که این دو چهره، که هر دو هم اصالت دارد، در عمق و در پایه ناشی از یک واقعیت است که همانا بنبستهای همهجانبهای است که یک دیکتاتوری تروریستی در آن گرفتار شده است.
یکی از این دو وجه، برآمده از ماهیت رژیم است. همان وجهی که در این مرحله، بهصورت نمایش موشکی و دود و دمهای قدرتنمایانه ظاهر میشود. وجه دیگر ناشی از واقعیت موجود ا ست. این واقعیت، بحرانهایی مانند تحریمها، تنگناها، درهم شکستگی اقتصادی و وضعیت انفجاری جامعه است که رژیم توسط آنها محاصره شده و در حال دست و پا زدن است. با توجه به این واقعیت بود که خامنهای در سخنرانی اخیرش (11فروردین) گفت که میخواهند «باور به امکان تداوم نظام اسلامی را» تغییر دهند.
این تناقض بین ماهیت رژیم و واقعیتهای موجود، خودش را بهصورت دوگانهگویی و موضعگیریهای الاکلنگی خامنهای نشان میدهد. کمااینکه او در سخنرانی چهارشنبهاش، باز هم، با شیوه یکی به نعل، یکی به میخ، در عینحال که صحبت از موشکی و اقتدار میکرد، اما تأکید کرد: «خودم هم اصلاً با مذاکره مخالف نیستم!».
همچنان که وضعیت الا کلنگ ناپایدار است، این وضعیت رژیم هم نمیتواند ادامهدار و تعادل داشته باشد.
چرا که یک رژیم، زمانی میتواند تعادل خودش را حفظ کند، که به یک توانمندی و منبع قدرت واقعی متکی باشد. همان چیزی که خامنهای در همین صحبتهایش به آن اشاره کرد. او گفت: «اگر نظام قدرت دفاعی نداشته باشد، هر بیسروپایی او را تهدید میکند». خامنهای تا قبل از خوردن زهر اتمی، تلاش میکرد این قدرت را با بمب اتمی به دست بیاورد، اما او پس از جام زهر، نظام ولایت را روی کدام پایه و منبع قدرتی میخواهد نگه دارد؟
منبع بعدی قدرت خامنهای، دستاندازی به کشورهای منطقه بود که خود خامنهای آن را عمق استراتژیک توصیف کرده است. در ابتدای سال 94 برخی از مهرههای رژیم میگفتند که ما 4 پایتخت منطقه را تحت کنترل خودمان داریم، اما در طول سال 94، این عمق استراتژیک و این پایه قدرت هم فرو ریخت.
رژیم تلاش میکند با دود و دم چنین وانمود کند که موشکهایی که در ابعاد زیاد تولید کرده، همان منبع قدرتی است که موجودیتش را حفظ میکند. اما به گفته کارشناسان، این موشکها در تعادل جدی نظامی، جایی ندارند؛ چرا که اگر چنین قدرتی واقعی است، چرا رژیم با خروج روسیه از سوریه، با این موشکها، جای روسیه را پر نمیکند؟ پاسخ همان است که خود ظریف وزیر خارجه رژیم گفته بود: آمریکا ظرف 20دقیقه میتواند کل چیزهای جنگی ما رو دود بکند و به هوا بفرستد!
بنابراین، این دو وجه یعنی ماهیت رژیم و واقعیتهای موجود مثل دو سنگ آسیاب، در حال له کردن رژیم هستند و نتیجهاش هم همین دوگانگی عمیق در رأس نظام و تشدید روزافزون همه بحرانها، از بحران درونی، تا انزوای جهانی و منطقهیی و تا ورشکستگی اقتصادی است و هیچ برونرفتی از آنها، برای رژیم متصور نیست.