طی مدت اخیر شاهد سفرهای زنجیرهیی ظریف به کشورهای دیگر بودیم. سؤال این است که این سفرهای پیدرپی با چه هدفی صورت میگیرد؟
واقعیت این است که موضوع اصلی سیاست خارجی رژیم در حال حاضر برجام است، برجامی که حاصل شرایط «خفگی» نظام، بهخاطر تحریمها و بحرانها بود. برای همین، تمام هم و غم رژیم و بهویژه دولت روحانی، که البته شخص خامنهای هم از آن حمایت میکند، این است که از این برجام آبی برای رژیم گرم شود و روزنهای برای گرفتن نفس برایش باز شود. لذا هدف رژیم از فرستادن ظریف به کشورهای مختلف، گدایی برای اجرایی شدن برجام است.
بخصوص که موضوع برجام مسألهای است که شخص خامنهای پشت آن است و این سفرهای زنجیرهیی
با هدف راهگشایی برای برجام و درآوردن آن از بنبست است. اما آیا خامنهای و ظریف به این هدف نزدیک شدهاند؟
بهنظر میرسد که روشنترین پاسخ به این سؤال را، خبرگزاری حکومتی تسنیم 29خرداد داده است؛ آنجا که نوشت: «تنها وزیر امور خارجه، از روز اجرایی شدن برجام... شش دور مذاکره مستقیم با همتای آمریکایی خود داشته... دیدارهایی که تا کنون ”تقریباً هیچچیز ”در پی نداشتهاند» . خود خامنهای هم 25خرداد گفت: «... دستاندرکاران... این حرف را تکرار نکنند که تحریمها برداشته شده است» .
باند خامنهای مرتباً از باتلاق برجام، بنبست برجام و حتی عباراتی مثل «آفتابه به جای آفتاب برجام» استفاده میکند تا نشان بدهد که برجام هیچ دستاوردی نداشته است. در مقابل باند روحانی تلاش میکند توجیهاتی درست کند که بگوید پیشرفتهایی بوده، اما دلیل روشن و مادیای ندارد.
اینکه همه کارگزارن رژیم، حتی آنهایی که بهعنوان کارشناس اقتصادی معرفی میشوند، روی اینکه برجام هیچ روزنهای باز نکرده متفقالقولند، نگاه عمیقتر به این موضوع را طلب میکند. واقعیت این است که از روزی که خامنهای مجبور به زهرخوری شد، یک دوراهی در برابرش قرار دارد، همان دو راهی که خودش اول فروردین گفت: «دوراهی فشار یا تسلیم» . راه دیگری هم ندارد، یا باید میز برجام را چپ کند، که وارد راه «فشار» میشود که بازگشت تمامی تحریمهاست و مواجهه با تیغ بند هفتم شورای امنیت. یعنی چیزی بیش از فشار، یعنی همان کابوس وحشتناک برای سردمداران نظام. راه دیگر همان راهی است که خامنهای اسمش را تسلیم گذاشته است. خامنهای در به صحنه آمدن اخیرش این مسیر را خیلی خوب تشریح کرد و اسم آن را «تنزل بیپایان» گذاشت. یعنی یک سراشیبی که وقتی واردش شدی، باید تا ته دره بروی. خامنهای منزل به منزل این مسیر سقوط را هم تشریح کرد و گفت: «این تنزل پایانی ندارد همانگونه که اکنون بعد از موضوع هستهای، موضوع موشکی را پیش کشیدهاند، بعد از موشک، نوبت به حقوقبشر میرسد، بعد از حقوقبشر، موضوع شورای نگهبان، سپس موضوع ولایت فقیه و در نهایت قانون اساسی و حاکمیت اسلام مطرح خواهد شد» .
البته این مسیر از نظر رفسنجانی و روحانی، مسیر نجات است. یعنی آنها میگویند نجات رژیم از این طریق میگذرد. یعنی آویختن به اقتصاد غرب. همان که اسم آن را سرمایهگذاریهای خارجی میگذارند. که البته این سرمایهگذاریها حالا دیگر خیلی خوب روشن شده که موکول به برجامهای 2و3 هست.
بنابراین پاسخ نهایی به علت سفرهای زنجیرهیی این است که باید دید که آیا این سفرها در راستای جام زهرهای بعدی که اول از همه هم منطقه است، بوده یا خیر؟ در این رابطه هم در سخنان ظریف در طول همین سفرها و هم در اظهارات لاریجانی نشانههایی از برجامهای بعدی دیده میشود، اما خبری که روز29خرداد بهنقل از المانیتور داده شد گویاتر از همه پاسخ این سؤال را میدهد. خبر بهنقل «المانیتور» این بود که: «وزیر خارجه ایران اظهاراتی دال بر تغییر سیاست ایران در قبال سوریه مطرح کرده است... ایران آماده نشاندادن انعطافپذیری بیشتر، درباره نحوه پرداختن به مسأله (بشار اسد) است» . که البته این خبر را شماری از سایتهای حکومتی بازتاب دادند. اظهارات دیروز «بِن رودز» عضو شورای امنیت ملی آمریکا که تلویزیون رژیم هم آن را بازتاب داد، نشان میدهد که راه دیگری جز همین سراشیبی برای رژیم باقی نمانده است. عضو شورای امنیت ملی آمریکا گفت: «باید (رژیم) ایران را با اعلام تحریمهای شدیدتر، به تسلیم وادار کنیم» .
حالا اینکه واقعاً خامنهای برای گام گذاشتن در مسیر برجامهای 2و3و4، یعنی همان سراشیب تنزل بیپایان، تصمیم نهایی گرفته یا هنوز دودل و در صدد زدن به نعل و میخ است، در روزها و هفتههای آینده، مشخص میشود. اما بهرحال به جز همان دوراهی که پایان هر دو مسیرش برای رژیم کابوس است، راه دیگری در برابر رژیم نیست.